نمایشنامه:پاپَر(بازیگر این نمایشنامه می تواند آقا یا خانم باشد)نوشته مهدی صالحیار(هرگونه استفاده و برداشت از این متن، منوط به اخذ مجوز از نویسنده است: 09148928992)پاپَر، کبوتری زیبا با پاهای پُر از پَر، قفسی را کشان کشان با خودش داخل می آورد. می خواند: کبوتری ، خسته منم … دور حرم میگردم… آشیون ندارم … قربون ضریحتم من…از قدیم و ندیم گفتن گهی پشت به زین و گهی زین به پشت… این هم قسمت ماست … قفسمون رو اسیر خودمون کردیم.حالا هر کفتری که خودش اسیر قفسه، نمیتونه قفس رو اسیر خودش کنه… اینم راه خودشو داره… که هر کفتری بلد نیست. بلد هم باشه، زورش نمیرسه . واس همینه که تا دوری بالای ضریح امام میزنم ، باز برمیگردم سراغ این قفس که دور برم نداره فکر کنم آسمون جر خورده فقط من کفتر از اون بالا تلپی افتادم پایین…کفتر باید مغرور نباشه خصوصا کفتری مثل من …
پاپر … با این قصه ای که سرم اومده و الان قاطی کفترهای حرم شدم سر و سینه مخلص شدیم مقابل امام رضا …القصه … این قفس مال مراد بود . مراد منظورم اون مرد میان سال روستایی بود که نه از بخت و اقبال شانس آورده بود نه از زمین و آب و باغ و حیوون … حالا میگین یعنی چی … بهتون میگم.مرادِ کشاورز … بخاطر خشکسالی ، نون و نوایی نداشت. زنش که ریق رحمت رو سر کشیده بود و یه دختر خوشگل و زیبا از زنش به یادگار مونده بود … از قدیم گفتن همه زیبارویان یه عیبی دارن … درسته؟سارا ، دختر مراد رو میگم … یه پارچه ماه بود … انگار ماه رو آورده بودن توی روستا… اما دخترک … گوشش تعطیل… یعنی از هیاهوی دنیا ، هیچی نمیشنید… از بچگی تا نه ده سالگی … همین ناشنوا بودن سارا باعث شده بود نتونه خوب هم حرف بزنه … جل الخالق … خدایا کرمت رو شکر … داده نداده هاتو شکر … مراد به شهر برده بود نمایشنامه های مهدی صالحیار...
ادامه مطلبما را در سایت نمایشنامه های مهدی صالحیار دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : 3mehdisalehyar7 بازدید : 122 تاريخ : يکشنبه 27 فروردين 1402 ساعت: 12:28